کد مطلب:33799 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:134

یک نمونه از صبوری های مولوی











این صبر، دقیقا بمعنی عجول نبودن است. از قضا نمونه ای از این گونه صبوری ها را نزد مولوی بخوبی مشاهده می كنیم. این بزرگوار در هنگامی كه دفتر اول مثنوی را به پایان رسانید احساس كرد كه اشتر طبعش خفته است و معانی به روانی در ضمیرش نمی جوشند. ظاهرا خود او این حالت را ناشی از توجه به امری از امور دنیوی می دانست:


ای دریغا لقمه ای دو خورده شد
جوشش فكرت از آن افسرده شد (...)


اینت لطف دل كه از یك مشت گل
ماه او چون می شود پروین گسل


(مثنوی، دفتر اول، ابیات 3990 و 3992)

یعنی دریغ می خورد كه نمی دانم كدام لذت مشروع یا نامشروعی، آب جوشنده ی ضمیر مرا گل آلود كرده است. اما به طور كلی تشخیص می داد كه گویی تمتعی دنیوی او را به این حال انداخته است.


سخت خاك آلود می آید سخن
آب تیره شد سر چه بند كن


تا خدایش باز صاف و خوش كند
او كه تیره كرد هم صافش كند


صبر آرد آرزو را نه شتاب
صبر كن و الله اعلم بالصواب


(مثنوی، دفتر اول، ابیات 4003 -4001)

یعنی می دانم كه جزای ترك اولی ای را می بینم و جزع و فزع كردن نیز هیچ سودی ندارد. بلكه خداوند خود باید این آب تیره شده را زلالی ببخشد و صاف كند. این صبوری از آن روست كه فرد می داند محكوم كدام قوانین است. و می داند كه هوسناكانه نمی تواند در امور تصرف كند. لذا باید

[صفحه 359]

صبر پیشه كند تا درخت عمل خود رفته رفته به بار مراد بنشیند. این صبر ناشی از این بصیرت است كه نباید نتیجه را پیش از رسیدن موعد آن انتظار برد. این گونه صبوری شرط كامیابی است.


صفحه 359.